اثبات تجربی دربرابر اثبات فلسفی (متن ارسالی برای چند فیلسوف ایرانی)

صفحه اثبات تجربی دربرابر اثبات فلسفی(متن کامل) را با توجه به داشتن برخی قسمت های غیر فلسفی تلخیص کرده و برای چند فیلسوف ایرانی ارسال نموده ام. این متن را در این پست می آورم.
باسمه تعالی
با توجه به ادعای زیر از سوی علمای دین این متن را نوشته ام. اگرچه شاید برخی بخش های متن حتی در جهان فلسفی نو باشند(از ادعاهای امروز فلسفه غرب در این باره آگاه نیستم)، باید توجه کرد که واقع درستی سخن به قدیمی بودن آن نیست.
ادعا شده است که برهان عقلی از آنچه با تجربه مثلا در فیزیک و شیمی اثبات شده است، یقینی تر است. با فهم دقیق این نوشتار روشن می شود که ادعایی از پیش پذیرفته شده است که نادرست نیز هست.
مطالب در برخی بخش ها بدیهی به نظر می ایند، اما برای رساندن مقصود لازم است. برای فهم مساله باید با حوصله این نوشتار را خواند.
در هر شاخه ای از علم باید از شیوه مناسب آن شاخه از علم بهره جست. برای مثال استفاده از شیوه فلسفی در علم شیمی معقولانه نیست. بلکه علم شیمی باید از طریق تجربه در آزمایشگاه کسب شود. البته بر اساس مدل تجربه و درستی ازمایی نحوه کسب علم باید اصلاح شود. برای فهم این مطلب فرمول آب را از نظر فلسفی و شیمی نگاه کنیم.
وقتی در آزمایشگاه به کشف فرمول آب می پزدازند، ثابت می شود که آب از دو اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن تشکیل شده است.
اما فرض کنیم فردی به دنبال اثبات فلسفی باشد. این فرد اینطور استدلال کند که عدالت اقتضا می کند که یک اتم اکسیژن با یک اتم هیدروژن ترکیب شود و بنابراین عدالت اقتضا می کند که آب از یک اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن تشکیل شده است. این طرز استدلال ناموجه است.
نکته ظریف آنجا است که جان دالتون با طرح مباحث عقلی در علم شیمی ادعای خود را مطرح کرد که یک نتیجه آن تشکیل آب از یک اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن بود. البته بعدها شیمیدانان با رد نظریات دالتون معتقد به نظریه برآمده از تجربه درمورد فرمول آب شدند.
البته این مثال به معنای رد نقش عقل در علوم تجربی نیست. برای مثال یکی از راه های کشف حقیقت در علوم تجربی حدس یا ادعاهای عقلی است که در آزمایشگاه مورد بررسی قرار میگیرد. برخی از قوانین علوم مختلف از جمله شیمی ابتدا از طریق حدس عقلی مطرح شده اند و در طول زمان اصلاح شده اند.
همچنین این بحث به این معنا نیست که مثلا فلسفه بدون توجه به نتایج تجربی به ادعا بپردازد. ادعای عقلی یا فلسفی که با مثال تجربی در آزمایشگاه رد شده است، باید برای موجه بودن خود باید آن آزمایش را به نحوی توجیه کند.
همچنین این مساله که شاخه های مختلف معرفت اعم از علم و فلسفه به باورهای متناقض و مختلف میرسند، امری عجیب نیست. حتی شاخه های مختلف علوم نیز دارای باورهای متناقض هستند. مثل اختلاف علم روانپزشکی و علم روانشناسی در مورد وجود روان و ضمیر ناخودآگاه.
در واقع باید کوشید ستیز باورهای گوناگون برآمده از شاخه های مختلف شناخت اعم از فلسفه و علم را حل کرد. البته حل مشکل باورهای متناقض با ساده سازی غیر موجه یا جانبداری غیر موجه از یک شاخه از معرفت موجه نیست. به عبارت دیگر حتی وجود باورهای متناقض در یک انسان در دنیای امروز امری طبیعی است که باید برای حل آن کوشید.
همچنین اگر منظور از اثبات اعم از فلسفی و ریاضی، مساله اعتماد به اثبات و صادق و کاذب بودن است بسیاری از اثبات های فلسفی غلط از آب در آمده اند. در واقع تجربه نشان داده است که بسیاری از اثبات های فلسفی نیز غلط هستند. به عبارت دیگر اعتماد به اثبات عقلی یا فلسفی لزوما نمی تواند بیشتر از اعتماد به تجربه گرایی و آزمایشگاه که بیشتر باشد. متاسفانه برخی با عنوان کلمه استقرا ناقص نتیجه گیری می کنند. استقرا ناقص بودن نظریه تجربی یک بخش از حقیقت است اما همه حقیقت نیست. برای فهم مساله باید توجه کرد که علت اینکه ادعاهای تجربی که با تجربه و آزمایش مطرح شده اند و با یک تجربه و آزمایش به زیر سوال میروند به علت آن است که مساله از نوع تجربی است. راه ابطال از جنس تجربه است. در مسایل فلسفی راه ابطال از طریق برهان و دلایل عقلی است و هر دو ابطال پذیر هستند. در اصل ابطال پذیری میان مسایل فلسفی و علمی فرقی نیست. بسیاری از ادعاهای فلسفی در طول تاریخ با عقل رد شده اند. این مساله در حتی ادعاهای دینی و الهی هم صادق است. مثلا یک ادعای دینی که از طریق یک گزاره دینی مطرح شده است ممکن است با گزاره دیگر دینی زیر سوال برود یا حتی با فهم عمیق تر نیز زیر سوال برود.
همچنین ادعای اینکه مسایل علمی دارای مقدمات مفروض است، نیز صورت مساله را چندان تغییر نمی دهد. در واقع این امر در فلسفه اسلامی و ریاضیات هم انجام شده است. برهان های فلسفی که عملا مقدماتی نداشته اند بسیار انگشت شمار هستند.
همچنین برای فهم موضوع مساله رسیدن از آتش به دود و رسیدن از دود به آتش را مثال می زنم. مثلا بر خی با ذکر اینکه اگر از آتش به دود برسیم مساله با اینکه از دود به آتش برسیم فرق دارد و یکی را به دلیل عقلی و دیگری را به دلیل بر اساس تجربه نسبت داده اند. اولا در مثال مناقشه ندارم. در واقه مثال از جنس تجربه است و تجربه در جهان از مفهوم آتش و دو به ما می گوید از آتش به دود رسیدن یقینی تر است.
در واقع مفهوم علیت با تجربه های بشری و از طریق استقرا به ذهن خطور کرده است. درستی یا نادرستی علیت بحث دیگری است. مفهوم علیت با تجربه به اذهان خطور کرده است.
حتی مساله عدم اجتماع نقیضین هم از تجربه آمده است. در واقع انسانها در جهان تجربی اجتماع نقیضین را مشاهده نکرده اند و این مساله نیز تجربی است. آنچه فلاسفه را به سوی حقیقت پنداشتن این اصل سوق می دهد در واقع مساله ترجیح بلامرجح است. در واقع انسان ها به دلیل آنچه در جهان پیرامونی مشاهده کرده اند بر اساس اصل عدم ترجیح بلامرجح تصمیم خود را گرفته اند. البته تجربی بودن به معنای غلط بودن یا اینکه روزی خواهد امد که ابطال شوند نیست و این دو مساله از هم جدا است. اینکه ما ترجیح بلا مرجح را نمی پذیریم هم ریشه در روان انسان ها دارد. به عبارت دقیقتر جبر روزگار است و مساله ای علمی از جنس “روان” است که جبر روزگار بر انسان ها تحمیل کرده است.
اثبات به شیوه عقلی و فلسفی صرفا باید در حوزه خاصی از معرفت و دانش به کار برود که لازمه آن معرفت است و این امر به معنای بیشتر قابل اعتماد بودن نیست. به عبارت دیگر شاید بتوان از کلماتی چون اثبات فلسفی، اثبات ریاضی یا منطقی، اثبات تجربی و نیز حجیت عقلی، حجیت منطقی و حجیت تجربی استفاده کرد.
همانطور که گفتم، اگرچه مسایل علمی از طریق استقرا ناقص اثبات می شود، عبارت استقرا ناقص بیان کننده همه حقیقت نیست. استقرا ناقص در علم دارای شرایطی است. مثلا به دفعات زیاد و گاهی در نقاط مختلف و در آزمایشگاه های مختلف دنیا و در طی سال های طولانی مورد ارزیابی دوباره قرار میگیرد. منظور آن است که میان اسقراء ناقص که صرفا چند آزمایش انجام شده باشد با استقرا ناقص تحت شرایط خاص فرق گذاشت. البته همانطور که گفتم، هم استقرا ناقص با یک آزمایش رد می شود و هم برهان عقلی در طی زمان رد می شود.
با توجه به بحث های بالا توجه کنید که به هر حال میان ادعاهای علم و فلسفه ستیز و کشمکش هست. از سویی هر دو بر اساس اصل حقیقت طلبی مورد پذیرش باید واقع شوند. به عبارتی ستیز ظاهری میان ادعاهای علم و فلسفه را باید با استفاده از روش هایی چون ابطال برخی، تفسیر صحیح برخی و غیره حل کرد. این مساله به معنای نوعی دخالت مسایل عقلی در تجربه و دخالت تجربه در مسایل عقلی است.

یک نظر

  1. صابر کثیری بیدهندی

    در این نوشتار بحثی را مطرح کردم که روان انسان ها به آنها اصل محال بودن اجتماع نقیضین را تحمیل می کند. در این بحث از اصل محال بودن ترجیح بلا مرجح سخن راندم و اما توضیح بیشتر:
    ما انسان ها تا کنون اجتماع نقیضین را ندیده ایم و حتی تصور نیز نکرده ایم. در اینجا ما با سه انتخاب در حوزه باور مواجه هستیم. اول آنکه بپذیریم که اجتماع نقیضین محال است. انتخاب دوم آن است که امکان اجتماع نقیضین را بدهیم و انتخاب سوم آن است که لاادری شویم. اما اصل محال بودن ترجیح بلامرجح می گوید برای انتخاب هرکدام از این سه اصل باید ترجیحی وجود داشته باشد و ترجیح اینجا آن است که ما هرگز اجتماع نقیضین را ندیده ایم و نمی توانیم تصور کنیم، پس آن را محال بدانیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *