در این نوشتار به نقد نظر غالب فقها در باب مرجعیت و احکام تقلید می پردازم.
به لحاظ تاریخی محمد ابن علی مشهور به باقر و جعفر ابن محمد مشهور به صادق در دوران خود شاگردان بسیاری را تربیت کردند و البته این موضوع در زمان پیامبر اسلام نیز صادق بود و محمد ابن عبدالله نیز شاگردانی را تربیت کرد. جعفر ابن محمد پس از تربیت شاگردان فراوان در زمینه فقه به آنان تکلیف پاسخگویی به سوالات شرعی مردم را داد و همزمان به مذمت مردمی پرداخت که به شاگردان تعیین شده از سوی او اعتماد نمی کردند و به دنبال یافتن پاسخ از دهان خود جعفر ابن محمد بودند.
حال به موضوع به لحاظ جغرافیایی نگاه کنید. فرض کنید شخصی در جایی به اشکال شرعی برخورد کرده است و از شاگردی از شاگردان جعفر ابن محمد پاسخ می طلبد. چند صباح بعد همین فرد در شهر دیگری به اشکال دیگری بر می خورد و از شاگرد دیگری سوال می پرسد و قطعا بر اساس سخنان جعفر ابن محمد مبنی بر لزوم اعتماد به شاگردان، او تکلیف شرعی را انجام داده است و نه تنها مستقیم سراغ اهل بیت نرفته است بلکه حتی از شاگرد واحدی سوال نپرسیده است و ممکن است علم شاگردان دچار نقص بوده و لذا دارای اختلاف فتوا باشند. امروزه به این طریق اصطلاحا تبعیض در تقلید می گویند.
امروزه نیز علمای تشیع عملا باید از قران و احادیث اهل بیت استفاده کنند و در واقع فرق چندانی با شاگردان آن زمان ندارند.
شاید در روزگاران قدیم و چند صد سال پیش کسانی که به فقه می پرداختند اندک شمار بوده اند و برخی از آنان در فقه ممتاز بوده اند، اما امروزه با فراگیر شدن آموزش ادعاهایی مانند اعلمیت مضحک و تمسخر آمیز است.