معیار های عقل

در این نوشتار می خواهم درباره ملاک های عقل برای تصمیم گیری و قضاوت سخن بگویم. قبلا در نوشتاری در سایت شخصی از چهار منبع مشروع برای تصمیم گیری نام بردم که در زیر اشاره ای کوتاه می کنم.
1- احساسات که در فرهنگ عرفانی از طریق نفس امّاره و لوامه در انسان ایجاد می شود. برخی تصمیمات احساسی بسیاری از انسانها که به نظر من معقول است و در مقولاتی مانند میهن دوستی، عشق به والدین و غیره دیده می شود.
2- وجدان که مقوله ای روانشناختی است و مسایلی از قبیل احساس گناه از این طریق در انسانها ایجاد می شود.
3- Common Sense که در فرهنگ عرفانی از طریق فطرت ظهور و بروز پیدا می کند. در Common Sense اساس و منشا در واقع عدالت است.
4- عقل که در این نوشتار درباره اش می نویسم.
عقل سه معیار اصلی برای تشخیص و تصمیم گیری دارد که نام می برم و در ادامه از آنها سخن می گویم:
1- حق
2- عدالت
3- مصلحت
حق عملا به معنای “درست” است. -با فرض وجود خداوند- هر گزاره ای که در علم خداوند درست است را حق می گوییم.(برای فهم موضوع از مفهوم خدا استفاده کردم.) منظور آنکه در علم کامل مساله “حق” پررنگ است. نقطه مقابل حق نیز “باطل” نامیده می شود.
عدالت به معنای آن است که همه را با یک چشم و با یک نظر ببینیم و فرقی میان آنها قایل نشویم. نقطه مقابل عدالت “ظلم” نامیده می شود.
حق و عدالت گاهی همسو هستند و گاهی نیز در تعارض هستند. مثال تاریخی آن دادگاهی است که درآن علی ابن ابیطالب از یک یهودی-یا مسیحی- بر سر یک زره شکایت کرده بود. قاضی به واسطه عقیده خودش علی ابن ابیطالب را حق می دانست اما بر اساس تعالیم شیعی میان علی ابن ابیطالب و یهودی در دادگاه فرقی نبود و علی ابن ابیطالب موظف بود همچون سایر مدعیان در دادگاه ها دلیل و شاهد بیاورد و لذا بر اساس عدالت محکوم شد.
در واقع در نظام فکری علی ابن ابیطالب در دادگاه باید “عدالت” حاکم باشد و اساسا مقوله “حق” در دعوای میان دو طرف عملا جایگاهی ندارد.
در اقتصاد-نگاه اولیه که البته امروزه تغییرات شگرفی در اجرا یافته است- کمونیسم در پی عدالت است، تلاش می کند سطح رفاه همه مردم مشابه باشد. در سوی دیگر کاپیتالیسم از حق یا استحقاق دفاع قاطعی دارد و می گوید هر کس که سرمایه دارد یا بیشتر تلاش مفید می کند باید از سطح رفاه بالاتری برخوردار باشد.
در سیاست آنجایی که احزاب از سویی عقیده خود را دارند و از سویی همزمان به دیگران اجازه تصمیم مستقل بر اساس اندیشه خودشان را می دهند و ادعا نمی کنند تنها گروه بر حق هستند عملا بر عدالت ورزی تاکید دارند و مثلا با هم ائتلاف می کنند. اما مثلا گروه های بنیادگرا بر حق تاکید دارند و خود را حق دانسته و از ائتلاف با مخالفان یا اجازه دادن حق فعالیت سیاسی به مخالفان پرهیز جدی دارند.
در فلسفه اخلاق ارسطو از اعتدال که نوعی عدالت ورزی است دفاع می کرد.
سومین معیار عقل “مصلحت” است. مصلحت به معنای “صلح دادن” یا سازش دادن است. مثلا امروزه جمهوری اسلامی ایران ادعا دارد که انرژی هسته ای حق ملت ایران است. همچنین جمهوری اسلامی بر طبل عدالت می کوبد و می گوید بین ایران، اسرائیل، هند، پاکستان و غیره فرق نگذارید. به نظر من در اینکه حق و عدالت اقتضا دارد ایران انرژی هسته ای و حتی بمب اتم نیز همچون اسرائیل و غیره داشته تردیدی نیست و نظام جهانی عملا ظالمانه و باطل تنظیم شده است و عبارت “نظام سلطه” عبارت دقیقی است که افکار عمومی مردم جهان از آن فهم درستی ندارد. اما اگر جمهوری اسلامی ایران با این واقعیت کنار آید که نه حق قابل دستیابی است و نه قوت و قدرت پیاده سازی عدالت را دارد می تواند بر اساس مصلحت عمل کند. منظور از مصلحت نیز آن است که از سویی خودش کمتر ضرر کند و از سویی نظام سلطه نفع کمتری بیابد.

اینها را هم ببینید

دماوند

تجارب زیسته

تجارب بشری دو دسته هستند: • تجربه های پوزیتیو • تجربه های زیسته تجربه های …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *