برهان شر یکی از برهان های اثبات عدم وجود خداوند است. در بحث خداوند، فلاسفه سه رویکرد را برگزیده اند. برخی به اثبات خداوند پرداخته اند و یا لااقل به وجود خداوند ایمان دارند .(Theist) برخی ندانم گرا (Agnostic) هستند و درباره خداوند موضع بی طرفی دارند، یعنی نه می دانند خداوند وجود دارد و نه می دانند خداوند وجود ندارد. اینان در واقعیت نسبت به خداوند و وجود او شکاک هستند. برخی خداناباور (Atheist) هستند. اینها اثبات می کنند که خداوند وجود ندارد و یا لااقل اعتقاد دارند که خداوند وجود ندارد.
برای شروع بحث نکته ای را عرض می کنم. مثلا وقتی درباره “مداد”، “خودکار” یا غیره حرف میزنیم، با رجوع به مصداق خارجی آن، می توانیم درباره آنها نظر دهیم. می توانیم بگوییم چه خواصی دارند یا چه فواید و مضراتی دارند. در برخی موارد مصداق خارجی در دسترس نیست و نمی توان با رجوع به مصداق خارجی یا حقیقی نظر داد. مثلا فیلسوف بزرگ انگلیسی، برتراند راسل، در کتاب “چرا یک مسیحی نیستم” یا “Why I Am Not a Christian” درباره عیسی یا خداوند، با توجه به اوصاف یا مثلا سخنانی که از عیسی در میان مسیحیان مشهور است، به اثبات عدم نبوت عیسی می پردازد. به عبارت دیگر در بحث وجود خدا، یا پدیده ای که در جهان خارجی به آن دسترسی نداریم، باید اوصاف خداوند را از منظر مومنین را بیان کنیم و بعد بحث کنیم آیا چنین خداوند موصوفی امکان موجود بودن دارد یا نه.
آنچه من در این نوشتار به آن می پردازم رد برهان شر است. یعنی برهان شر، که اثبات می کند خداوند وجود ندارد، را از منظر عقل و دین و عرفان رد می کنم.
مساله شر یا The Problem of Evil
برهان شر بر اساس ادعای مومنین از اوصاف خداوند به انکار خداوند می پردازد. عامه مومنین در ادیان ابراهیمی معتقد به خداوند قادر مطلق، عالم مطلق و خیرخواه علی الاطلاق هستند. برهان شر با استناد به وجود شر در نظام هستی ادعا دارد که اگر خداوند به وجود شرور در هستی آگاه است و توانایی جلوگیری از شرور را دارد و خیرخواه علی الاطلاق است باید جلوی شرور را در جهان بگیرد.
برهان شر در ظاهر از جنس برهان منطقی است. یعنی ظاهر فرضها، قادر مطلق، عالم مطلق، خیرخواه علی الاطلاق و وجود شرور با هم نمی سازد.
بحث من صرفا فلسفی نیست بلکه بحثی ملموس برای عامه مومنین نیز هست. در بحث فلسفی می توان به بیان بی معنا بودن عباراتی چون قادر مطلق یا عالم مطلق با وجود اختیار پرداخت. در دعای جوشن کبیر کلمه قادر به کار برده شده است، کلمه عالم به کار برده شده است، اما کلمات قادر مطلق و عالم مطلق به کار برده نشده است. همچنین “قادر علی کل شی”، که در قران به کار برده شده است، به قدرت خداوند در ارتباط با “شی” اشاره می کند و هیچ سخنی در ارتباط با قدرت خداوند نسبت به خودش بیان نمی کند. به عبارت دیگر این مثال که “آیا خداوند می تواند سنگی بیافریند که نتواند بلند کند؟” ناظر به قدرت خداوند برای غلبه بر خود خداوند است که بی ارتباط بودن آن با عبارت “قادر علی کل شی” در ظاهر روشن است.
بحث فلسفی مشکل را برای عامه مومنین حل نمی کند. زیرا آنان برای خداباوری علاوه بر بحث عقلانی اثبات وجود خدا به بحث فایده باوری ایمان نیز می پردازند. مومنین خداوند را خیرخواهی می دانند که از او انتظار یاری دارند و از او در سختی ها و رنج های زندگی حاجت می طلبند. به عبارتی برای حل مساله در نزد مومنین باید مشکل خیرخواه بودن خداوند را حل کرد. بحث از اینجا به بعد مومنین را هدف می گیرد.
قبل از شروع بحث یادآور می شوم که برخی از عرفای اسلامی که تخصصی هم در فلسفه دارند ادعا می کنند که در عالم شر وجود ندارد. در واقعیت عرفانی شر فلسفی در عالم وجود ندارد. در واقعیت عرفانی هر موجودی از جمله عاملان ظلم و درد و رنج و حتی اختیار سودمند و نافع است و لذا خیر است. خیر به لحاظ فلسفی و عرفانی یعنی کاربرد داشتن. ادامه بحث درباره حقیقت خیر فلسفی خارج از این نوشتار است.
اما شر مورد نظر برهان شر از منظر اخلاقی است. یعنی در عالم درد و رنج، ظلم و خیلی از مسایل وجود دارد که خلاف اخلاق هستند و لذا شر اخلاقی هستند. برهان شر ناظر به افعال یا حالات موجودات است که چرا باید فعل ظالمانه یا درد و رنج وجود داشته باشد که مساله ای اخلاقی است.
برای فهم خیرخواه علی الاطلاق یک پدر و مادری را در نظر بگیرید که به خیال عوام خیرخواه علی الاطلاق باشند و مانع رسیدن هر گونه درد و رنج به فرزند خود باشند. آیا چنین فرزندی یک بچه لوس بار خواهد آمد یا یک فیزیکدان برجسته خواهد شد؟ آیا کسی که به هیچ نحوی شری را مشاهده نکرده است، از جمله جهل نسبت به بسیاری از پرسش های بشری را درک نکرده است، آیا می تواند دانای به بسیاری از پرسش های بشری و آگاه به پاسخ به آن پرسش ها باشد؟ به عبارتی کسی که جهل را نمی فهمد به دنبال پاسخ جهل خود نمی رود.
خداوند برای خلقت دارای دلیل است. دلیل داشتن خلقت با هدف داشتن از خلقت متفاوت است. یکی از دلایل می تواند هدفمند بودن باشد که در مورد خلقت، به باور مومنین، صدق نمی کند و خداوند دارای هدف نیست. گاهی دلایلی علاوه بر هدف وجود دارد. مثلا عشق مادر به فرزند از نظر مادر یک دلیل برای انجام بسیاری از امور است و مادر عاشق فرزند گاهی به نتیجه و هدف اعمال خود از منظر مادی یا حتی معنوی نمی نگرد. او عاشق است و عشق جبر است. جبر دلیل انجام بسیاری از فعالیت ها است و نسبت دادن هدف به انسان مجبور خلاف عقل به نظر می رسد. عشق و جبر را صرفا به عنوان نمونه ای از دلیل که هدف در آن نیست ذکر کردم.
خداوند از خلقت دارای دلیل است. این بحث-دلیل خداوند از خلقت- را دراین نوشتار نمی اورم زیرا بحثی عرفانی است و ریشه فلسفی در زمان ما، که هنوز خداوند به درستی شناخته نشده است و انسانها دارای فهم متفاوتی از خداوند هستند، ندارد. به عبارتی برای دلیل خداوند از خلقت شاید لازم باشد ما اول خداوند را بشناسیم. اما اصل بحث برهان شر را ادامه می دهم.
برای ادامه بحث سودمندی شرور اخلاقی را یادآور می شوم. انسانها و سایر موجودات زنده با فهمیدن جهل خود به دنبال پاسخ سوالات می روند. انسان ها با دیدن جهل مرکب یکدیگر ممکن است عبرت بگیرند و ممکن است باورهای خود را مرتبا مورد ارزیابی قرار دهند. ظلم و سیلی خوردن بیجا در بسیاری از انسانها می تواند تلنگری باشد که ظلم وجود دارد و ظلم زیبا و پسندیده نیست. به عبارتی بسیاری از انسانها با دیدن شرور عالم به زندگی اخلاقی روی می آورند. حتی شناخت مومنین از خداوند با دیدن شرور عالم می تواند اصلاح شود. حتی عدم اعتقاد به خداوند سودمند است، زیرا بسیاری از اوصاف مومنین از خداوند خلاف حکمت و بهتان به خداوند است و بسیاری از کافران-همانطور که در بحث برتراند راسل در کتاب “چرا من یک مسیحی نیستم” آمده است- به خداهای موصوف و خلاف حکمت کافر هستند. به عبارت دیگر کفر می تواند ناشی از پیروی از عقلانیت و حکمت باشد و انسان با پیروی از عقلانیت و حکمت شاید عاقل تر و حکیم تر شود. چه بسا مومنین هم با ایرادهای حکیمانه کافران خداهای موصوف را اصلاح می کنند.
ممکن است برخی بگویند که شرور دارای ضرر هایی نیز هست. مثلا شرور خاصی مانند ظلم می تواند برخی انسان ها را عقده ای کند یا می تواند برخی انسان ها را کینه ای کند.
کینه و عقده نیز مانند جهل و نادانی بسیط می توانند سودمند و نافع باشند. در واقع انسانها با کینه ای شدن، ممکن است نسبت به ظلم موضع گیری علنی پیدا کنند. انسان خموده ای که هیچ کینه و عقده ای به دل نمی گیرد، ممکن است آنقدر مورد ظلم و تجاوز قرار بگیرد و از خود دفاع نکند. این انسان ممکن است در برخورد با ظلم کثیف و شدید نسبت به اعضای خانواده خود نیز به دفاع بر نخیزد. چنین انسانی از بسیاری از فضایل انسانی در واقع محروم است و فرق میان خیر وشر اخلاقی را به درستی نمی فهمد. به عبارت دیگر کینه و عقده در برخی موارد عامل خیر اخلاقی می توانند باشند.
اشکالی که ممکن است به اذهان مومنین خطور کند آن است که اگر خداوند اختیار را نمی آفرید و هیچ گونه ظلمی و درد و رنجی دیده نمی شد آیا بهتر نبود؟ پاسخ به این سوال از منظر فلسفی به مقدمات زیادی نیاز دارد، اما از نظر عرفانی و دینی به آن پاسخ می دهم. این پاسخ برای برهان شر به عنوان یک مثال باید رد شود. در واقع در بحث فلسفی حالتی خاص را بیان می کنم که برهان شر باید پاسخ عدم امکان آن را بدهد.
در حقیقت عرفانی ما ازلی و ابدی هستیم. زندگی و حیات با آمدن به کره زمین آغاز نمی شود. بلکه بخشی از زندگی برخی از موجودات در کره زمین سپری می شود. البته معنی “ما” به معنی انسان یا موجودی خاص نیست. در ازل(کلمه ازل را از روی تسامح به کار می برم و در واقع زمان نیز موجودی است که خلق شده است)همه موجودات حق داشتند که انتخاب کنند که مختار باشند یا خیر. همه موجودات مختار محض بودند که انتخاب کنند آیا از عرصه موجود بودن ساقط شوند یا خیر. موجودات خود انتخاب کردند که در چه برهه هایی از تاریخ حیات خود دچار جبر یکدیگر شوند. موجودات حتی مختار بودند که انتخاب کنند چه شی معینی باشند و دارای چه حالتی در برهه هایی خاص باشند. موجودات مختار بودند که انتخاب کنند انسان یا فرشته یا جن یا جماد یا نبات یاغیره باشند. موجودات حتی بخشی از اختیار خود در ازل را به آینده و برهه های دیگری از تاریخ واگذار کردند.
ممکن است کسی این مطالب عرفانی را نپذیرد. من فقط احتمال چنین حقیقتی و فقط احتمال پی بردن به چنین حقیقتی را در هر برهه ای از حیات از جمله پس از زندگی در کره زمین برای رد برهان شر کافی میدانم. برهان فلسفی باید همه احتمالات موجود نقض کننده برهان را رد کند.
البته رویکرد احتمالاتی برهان شر در این نوشتار بررسی نشد.